باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند
تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند
و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود
طرب انگیز نو روز و جشن شکوفه ها را بر گذار می نمایند . . .
سرخوش آن عیدی که آن بانی نور
ازکنار کعبه بنماید ظهور
قلبها را مهر هم عهدی زند
از حرم بانک انا المهدی زند
صدمبارک به تو آن عید که فردا باشد
نـوروز نـوید وصـل دلـها بـاشـد
امـیـد که با فضل خداوند جـلـیّ
سـال فـرج مـهـدی زهـرا باشـد
سال نو بر شما مبارک باد
مُدّعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار / من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
گل من را بهاری بی خزان است / گل من مهدی صاحب زمان است
اللهم عجّل لولیک الفرج
حافظ گشوده ام، و چه زیباست فال تو
حتما قشنگ می شود امسال حال تو
با آن زبان فاخر و ایرانی اصیل
فرخنده باد روز و شب و ماه و سال تو